۱۳۹۳ مرداد ۱۶, پنجشنبه

کشف هایی که مسلمانان در قرآن میکنند.



  با سلام. همانطور که می دانید یکی از ترفندهای رایج اسلامستیزی، توسل به دلایل ضعیف مسلمانان است، تا با توجه به این دلایل ضعیف بگویند که اسلام حرف حسابی برای گفتن ندارد.

 

  یکی از این اسلامستیزان می گوید:
همانگونه که میدانید مسلمین کشف های علمی زیاد از باستان شناسی تا نجوم در قرآن کرده اند

  دیگری می گوید:
مسلمين عزيز هر وقت بخواهند تشديد رو به حساب ميآورند هر وهت بخواهند هم نمياورند

  و آخری از جهت تمسخر به جک گویی می پردازد:
روزی از ملا نصرالدین پرسیدند:از علم حساب چیزی آموخته های؟ملا گفت:آری،در حساب به درجه کمال رسیده ام و از اصول و عقاید آن چیزی بر من مخفی نیست. پرسیدند:چگونه باید چهار درهم را بین سه نفر تقسیم کرد؟ملا گفت:چهار درهم را بین دو نفر تقسیم می کنند که به هر نفر دو درهم می رسد،شخص سوم هم صبر می کند تا دو درهم دیگر برسد و به او بدهند تا هر سه نفر مساوی شوند
این داستان رو مطالعه فرمودید؟ این داستان خیلی قدیم نقل شده اما اگر شما با دقت به محتوای داستان دقت کنید میبینید که با بهم چسبانیدن بعضی از حروف داستان کلمات" فیزیک کوانتم" نقش می بندد. واقعا آدم درعجب میماند که ناقل داستان در چند صد سال پیش چه مغز متفکری بوده و از وجود فیزیک کوانتم در چندصد سال بعد باخبر بوده! واقعا ملانصرالدین الاغ! چه پیشگوی متبحری بوده و دیوید کاپرفیلد و کریس انجل جولوش باید بوق بزنند

  حالا جای سؤال است که آیا به راستی مسلمانان چنین ادعایی دارند یا این فرمایشات، مثل اکثر سخنان اسلامستیزان، یا دروغ است و یا سخن عوام؟

  حقیقت این است که عوام مسلمان ممکن است به چنین اموری به عنوان معجزه نگاه کنند و ذوق زده شوند، ولی برای اندیشمندان مسلمان تعریف معجزه مشخص است و کسی این امور را معجزه نمی نامد.

  از سوی دیگر، کسی به مسائلی مثل آن داستان جک گونه و بی نمک فوق، اعتنا نمی کند، بلکه مواردی که مسلمانان به آن اشاره می کنند، موارد غیر قابل انکارتری هستند. بد نیست بدانید که ادعای وجود معجزات عددی و ریاضی در قرآن، بیش از همه، در بین خود مسلمانان مورد انتقاد و اعتراض قرار گرفته است، ولی اسلامستیزان سعی می کنند که با نقل دفاعیات ضعیف، اینگونه جلوه بدهند که استدلال مسلمانان برای حقانیت قرآن، محدود به همین مطالب است، در حالی که اگر اندیشمندان مسلمان، نکته ای علمی به قرآن نسبت بدهند هم، مسئله ای قابل قبول را مطرح می کنند. برای مثال، به مطلب ذیل توجه نمایید:

  قرآن می فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ بِایاتِنَا سَوْفَ نُصْلِیهِمْ نَارًا کلُّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُودًا غَیرهَا لِیذُوقُواْ الْعَذَابَ»[1]
 یعنی "کسانى که به آیات ما کافر شدند، بزودى آنها را در آتشى وارد می ‏کنیم که هرگاه پوستهاى تنشان بریان گردد، پوستهاى دیگرى به جاى آن قرار می دهیم، تا کیفر را بچشند."
  با تدبّر در این آیه، مشخص می شود که از دید قرآن، لازم است که وقتی پوست کافران سوخت و بریان شد، پوست دیگری جایگزین بشود تا عذاب آتش را بچشند. بیایید کمی بیندیشیم که چرا؟ آیا وقتی پوست سوخت، گوشت و سایر بافتهای زیر پوست نمی توانند گرمای آتش را بچشند؟ پاسخ این سؤال منفی است، ولی دانش آن روز بشر به این نمی رسید. امروزه نیز بسیاری از مردم گمان می کنند که بافتهای زیر پوست هم قادر به درک گرمای آتش هستند، ولی با پیشرفت علم اعصاب در قرون اخیر، مشخص شده است که عصبهایی که سوختن را درک می کنند، در پوست قرار دارند و با سوختن پوست، این عصبها نیز از بین می روند و فرد دیگر در آن ناحیه قادر به درک گرما نیست.
  امروزه و با پیشرفت علم می دانیم که «حس لامسه یکی از حواس پنجگانه است. محل این حس، پوست بدن می باشد.»[2] «انشعابات اعصاب حس درد به قشر سطحی پوست ختم می شود. نوک انشعابات را نقاط درد می نامند.»[3]
  پس قرآن به مسئله ای اشاره فرموده است که قرنها بعد از نزول این آیه بر ما آشکار شده است.

  پس مشخص است که نکات علمی که مسلمانان به قرآن نسبت می دهند، آن قدرها هم بی پایه و اساس نیست.



فرق معجزه و کرامت

  اما چیزی که لازم به یادآوری است، این حقیقت است که معجزه، با کرامت فرق دارد و دقتهای علمی قرآن یا شگفتی ادبی آن، همگی، کرامت محسوب می شوند. کرامت امر خارق العاده ای است که مردم در زمانی که کرامت رخ می دهد، قادر به آوردن مثل و مانند آن نیستند، و البته ممکن است هیچوقت هم نتوانند مثل آن بیاورند.

  ولی معجزه امر دیگری است. معجزه عملی خارق العاده است که کسی غیر از حجت خدا قادر به انجام آن نیست، و حجت خدا، خودش مدعی است که این عمل، نشانگر حجت بودن اوست.

  تفاوت معجزه و کرامت در همین ادعاست، ولی نتایج متفاوتری نیز دارد: کرامت نشانگر از سوی خدا بودن نیست، زیرا به صرف خارق العاده بودنِ عمل، نمی توان آنرا از سوی خدا انگاشت، ولی در مقابل، از آنجا که باید بین پیامبر یا امام، و غیرپیامبر و غیر امام تفاوتی باشد تا مردم بتوانند او را بشناسند و کسی که معجزه را آورده است، همین معجزه را تفاوت خود به عنوان یک پیامبر یا امام با سایر مردم می خواند، با توجه به هدایتگر بودنِ خدا، لازم است که اگر ادعای آورنده، دروغ است، دروغگو بودنش به شکلی ثابت شود، مثلا کسی مثل آن عمل را بیاورد، و از آنجا که کسی نمی تواند مثل معجزه را بیاورد، با توجه به اینکه اگر این عمل معجزه نبود، خدای هدایتگر باید نشان می داد که این عمل معجزه نیست، ما می توانیم قبول کنیم که آورنده معجزه کرده است. البته بحث معجزه، بعد از اثبات وجود خدا و اصل نبوت قابل طرح است و ما با منکرینِ خدا و نبوت، بحثی در مورد معجزه نداریم.



معجزه و اعجاز قرآن

  معجزه و اعجاز قرآن در دو امر است، یعنی خودش دو امر ویژه در خود را، نشانگر از سوی خدا بودنِ خود می داند، یکی اینکه کسی نمی تواند مثل قرآن بیاورد، یعنی کتابی بیاورد که آورنده اش نه کتابی خوانده و نه کتابی نوشته باشد، و هیچ باطلی در آن نباشد، و اختلافی نداشته باشد، و فصاحت و بلاغت والایی داشته باشد و هدایتگر باشد، و نظر به اینکه هیچکس در زمان پیامبر نتوانست مثل قرآن بیاورد، پس قرآن به راستی معجزه و اثباتگر پیامبری حضرت محمّد(ص) است. دقت کنید که با توجه به هدایتگری خدا، اگر کسی توانسته بود مثل قرآن را بیاورد، ما باید از این امر آگاه می شدیم، تا گمراه نشویم.

  البته قرآن اعجاز دیگری نیز دارد که تحقیق در مورد آن را به خوانندگان محول می کنم.


***


  حال اگر برخی افراد خدا را قبول ندارند یا فکر می کنند خدا پیامبر نمی فرستد، باید در همان حیطه بحث کنند و نه اینکه در این حیطه به شبهه پراکنی بپردازند.






[1]  نساء(4)، آیه 56.
[2]  ر.ک: یزدی، مرتضی، دانستنی‌های پزشکی. ص109-110؛ زمانیان، کلیات‌پزشکی/89ـ 85.
[3] یزدی، مرتضی، دانستنی‌های پزشکی. ص173 ـ 172