۱۳۹۳ مرداد ۱۶, پنجشنبه

چرا برخی چیز ها در اسلام نجس و حرام است ؟



چرا برخی چیز ها در اسلام نجس و حرام است؟

برخی چیزها در اسلام نجس و حرام هستند. در این مقاله، بحث بر سر نجاست شراب و خوک و کافر، و منشأ این حرمت است.

دلیل نجس بودنِ شراب و خوک و کافر

  ما معتقدیم که احکام شرعیه تابع مصالح و مفاسد واقعی که در آن شیء است، می باشد. خواه آن مصلحت و مفسده را بشناسیم یا نشناسیم. پس ممکن است به طور دقیق ندانیم که چرا شراب یا خوک یا کافر، نجس هستند، ولی نظر به اینکه حجیتِ دین را با دلیل پذیرفته ایم، می توانیم به صورت تعبدی حرام و نجس بودنِ شراب و خوک را قبول کنیم.

  قبل از بيان حكمت نجاست شراب و خوک، به شناخت مفهوم «نجس» می پردازيم: در اصطلاح فقهی، نجس به آن چيزي می گويند كه يا از لحاظ ظاهری و مادّی آنچنان پليد، زيانبار و خطرساز است؛ و يا از لحاظ باطنی و روحی دارای شقاوت، پليدی و خباثت و مانع پيدايش آثار معنوی می باشد؛ و يا اين كه در بردارنده هر دو بُعد ياد شده است. به حدّي كه حتي وجود يكي از ابعاد ياد شده، در لزوم اجتناب و پرهيز داشتن از آنها كافی است.



 حرمت و نجاست شراب

  علماء دین برای حکم به حرمت و نجاست مشروبات الکلی به هر چهار دلیل شرعی یعنی کتاب، سنت، عقل و اجماع تمسک نموده اند؛ یعنی هم آیات قرآن و هم احادیث معتبر نبوی بر حرام بودنِ شراب دلالت دارند و عقل به این امر حکم می کند و هم تمامی فقها، شراب را نجس و حرام می دانند. در اینجا نظر به اینکه بحث عقلی است، ما نیز صرفاً استدلال عقلی را مطرح می کنیم:

  از مضرات عقلی مشروبات الکلی می توان به از بین بردن عقل و دگرگون نمودنِ مجاری ادراک عقلی اشاره نمود، که بدترین فساد همین است، زیرا فسادها از اینجا شروع می شود و شریعت اسلام، اساس احکام خود را تحفظ بر عقل قرار داده است و خواسته با روش عملی، عقل مردم را حفظ کند بلکه رشد بدهد و کامل کند. نوشیدن شراب هر چند هم که کم باشد و باعث مستی و زایل شدن عقل نشود، باز هم جایز نیست، زیرا اگر مقدار کم شراب مجاز گردد، طبع افزون طلب انسان بدان اکتفا نمی نماید و چون سد شکسته گردد، دیگر به کم بسنده نخواهد کرد.

  جدای از دلیل عقلی فوق، نظر به اینکه مسلمانان دین را با دلیل پذیرفته اند، می توانند به صورت تعبدی، دستور دین را نیز بپذیرند و این کاری خلاف عقل نیست.

  در اینجا لازم است یادآوری کنیم که برخی از اسلامستیزان داستانهایی را به عنوانِ دلیل حرمت شراب می بافند که مثلاً حضرت محمد که به دنبال جنگ با مشرکان بود، شراب و عیش و عشرت را با این کار مخالف می دید و از این دست داستانها، که خدمت این افراد عرض می کنیم که اثبات به عهده مدعی است. اگر سندی معتبر در تاریخ برای این داستانها دارند، ارائه کنند، ولی قدر مسلّم اینکه حرام بودن شراب طبق روایات از سوی تمام پیامبران مطرح شده است و اختصاصی به پیامبر اسلام ندارد.(مرحوم كلینی، كافی(8 جلدی)، تحقیق: علی اکبر غفاری، چاپ حیدری، انتشارات دارالكتب الاسلامیة، ج1، ص148. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 17، تحقیق: شیخ محمد رازی، انتشارات دار إحیاء العربی، بیروت، ص 237.)





 حرمت و نجاست خوک

  در مورد خوک نیز ما می توانیم به صورت تعبدی نجاست آنرا قبول کنیم، ولی به لحاظ عقلی، به دلیل تغذیه کردنِ نامناسبِ خوک و بی مبالاتی در جفتگیری، از تغذیه از گوشت آن و همزیستی برای پرورش آن، اجتناب می شود.

  البته برخی می گویند که «اگر مشکل انگلهای درون گوشت خوک است، روش از بین بردن این انگلها شناخته شده است» که در پاسخ عرض می کنیم که اولاً از کجا بدانیم که هنوز انگلهای دیگری در گوشت خوک نباشند که راه نابودی آنها شناخته نشده است، و نوع غذا خوردنِ خوک، این احتمال را بالا می برد، و ثانیاً تأثیر گوشت خوک بر انسان فقط جسمانی نیست، بلکه اثر روانی و معنوی نیز دارد: بر فرض که تمامی آلودگیهای ظاهری آن از بین برود، خوردن گوشت خوک، چه بسا تأثیرات منفی روحی و معنوی داشته باشد. زیرا آن طور که گفته شده است، خوک از فضولات و پس‏ مانده ها تغذیه می کند. میان حیوانات به عنوان حیوان بیغیرت از آن یاد می‏شود که هیچ حمایتی از جنس ماده خود، نشان نمی دهد. در صورتی که از شتر به عنوان حیوان با غيرت یاد می‏شود، به طوری که نمی توان شتر دیگری را در مقابل او کشت. گوسفند حیوان رام و آرامی است. چه بسا با تغذیه از این گونه حیوانات، آثار روانی و روحی آنها نیز به انسان منتقل شود. اگر چه به میزان محدود و ناشناخته باشد. امروزه در علوم تأثیر غذاها بر روح و روان مورد توجه قرار گرفته و مسأله ای ثابت شده است. در روايات هم نظير همين مسائل روحی و غير مادی به عنوان دليل اجتناب از خوردن گوشت خوک ياد شده است( شيخ صدوق، الأمالي، ص 666).



 نجاست کافر

 برای دانستن چرایی نجاست کافر، بد نیست به تعریف نجس که در بالا گذشت، بازگردیم. کافر هر چند از نظر مادی و ظاهری، پلیدی خاصی نداشته باشد، ولی از لحاظ باطنی و روحی دارای شقاوت، پليدی و خباثت بوده، و مانع پيدايش آثار معنوی می باشد، ولی فلسفه نجاست آنها به طور دقیق بر ما روشن نیست و ما این را به صورت تعبدی می پذیریم.

  حقيقت، آن است كه ناپاک بودن كفّار مسلّماً يک نوع ناپاكی معنوی و آلودگی باطنی است كه آثار آن در جسم آنها هم ظاهر شده است؛ در واقع اين امر ناشی از انحراف فكری است. به حقيقت وجودی فرد يعنی روح و جان او بر مي گردد و باعث آلودگی جان فرد می گردد. از آن جا كه جسم نيز متاثر از روح است، با اين تفكر نادرست جسم فرد نيز دچار آلودگی می گردد. وضع اين حكم اهميت جايگاه عقيده و تفكر و جهان بينی انسان را در رقم خوردن ارزش وجودی او نشان می دهد. از سوی دیگر ممکن است، هدف ایجاد فاصله بین مسلمانان و کافران باشد تا اخلاقیات ضددین آنها بر مسلمانان اثر نگذارد.

  البته مسائل فوق نشان می دهند که ناپاکی کافر باطنی است و نه ظاهری، ولی فلسفه دقیق نجاست کافر بر ما روشن نبوده و همانطور که گفتیم، آنرا به صورت تعبدی می پذیریم.



 اما آیا نجس دانستن کافر توهین به شخصیت و شعور او است؟

قبل از پرداختن به پاسخ سؤال توجه به دو نکته لازم است:

الف: در تمام ادیان و مذاهب و حکومت ها و اجتماعاتی که بر اساس نظم و برنامه استوار است یک سری مقررات و قوانینی وجود دارد که جهت پشتوانه و ضمانت اجرایی آن، پاداش ها و مجازات هایی در نظر گرفته شده است که لازم و ضروری به نظر می رسد و بدون آن اجتماع و جامعه به هرج و مرج و بی نظمی کشیده می شود.

ب: در جایی که برای مجرم و گناهکار، مجازات و کیفری در نظر گرفته می شود طبعا مصلحت جامعه و اجتماع و نوع مردم در نظر گرفته شده است نه شخص مجرم؛ مثلا وقتی کسی نظم جامعه را به هم می زند و آشوب به پا می کند در این صورت برای مصلحت جامعه و اجتماع، این شخص دستگیر شده و روانۀ زندان می شود گرچه این نوع برخورد با او توهین به شعور، شخصیت، اختیار و آزادی به حساب می آید ولی هیچ عاقل منصفی به این نوع برخورد اعتراض نمی کند.

با توجه به این دو مقدمه می گوییم:

1.حکم به نجاست کفار اگر چه ممکن است مستند به پلیدی فکر و روح و روان کافر باشد ولی در ظاهر، حکم به قطع کردن بعضی از روابط با کافر است که مسلمان را از این که از هر جهت با بیگانه یگانه شود و تحت تأثیر افکار و عادات و اخلاق کفار قرار بگیرد مصونیت می دهد و استقلال او را حفظ می نماید.
  به بیان دیگر، دلیل حکم اسلام به نجاست کفار را می توان امری سیاسی دانست و گفت که هدف از این حکم آن است که در حد امکان، مانعی برای معاشرت مسلمانان با آنها ایجاد شود تا از نفوذ افکار مخرب آنها در بین افرادی از مسلمانان که توانایی های علمی کمتری در بحث با آنان دارند، جلوگیری به عمل آید.

2. این حکم نظیر یک کیفر و مجازات است؛ چون کفر به خدا و به احکام خدا از نظر اسلام بزرگترین جرم است و کافر، سزاوار این کیفر است؛ چنانچه در مورد فسّاق و مرتکبان گناهان کبیره؛ مانند شارب الخمر، دزد، ستمگر ، رباخوار و از این قبیل گناهان، نیز در مقررات اسلامی محرومیت هایی هست، مثل این که شهادتشان مقبول نمی شود و از مناصبی که شرط آن عدالت است، محروم می گردند.



حکم نجاست از کجا آمده است؟

  از آنجا که نامسلمانان برای نپذیرفتن اسلام، باید نگاه منفی خود به اسلام را نیز حفظ کنند، در مورد احکام نجاست نیز، نظر به اینکه پیش از اسلام، یهودیت نیز برای چیزهایی احکام نجاست را تبیین کرده است، ادعا می کنند که حکم شراب از یهودیت به درون اسلام کپی شده است! در پاسخ به این شبهه عرض می کنیم:

  اولاً اثبات به عهده مدعی است. مدعیانِ این ادعا، ثابت کنند که حضرت محمد(ص) شراب را از یهودیت به درون اسلام آورده اند. به صرف شباهت که نمی شود امری را تقلید و کپی دانست.

  ثانیاً این شبهه از این جهت غیرمنطقی است که یا فرض را بر این گرفته است که تمام ادیان دروغ هستند و یهودیت و اسلام نیز دو دین دروغین می باشند و ممکن نیست خدا یک دستور مشابه را در دو یهودیت و اسلام مطرح کند، و یا اینکه علیرغم دیندار بودن، فراموش کرده اند که خدایی که دستوری را به یک پیامبر داد، می تواند همان دستور را به پیامبر دیگر بدهد.

ثالثاً یهودیان و مسیحیانی که چنین استدلالی می کنند، فراموش کرده اند که چنین سخنانی را می توان پیرامون کیش خودشان نیز مطرح کرد. مثلاً قبل از یهودیت، باور به خدا وجود داشت ولی بعد از ظهور یهودیت و در پی آن مسیحیت، این خدا به صورتِ خدایی واحد نشان داده شد و می توان گفت که باور به وجودِ خدا، از بین ادیان شرک به دین یهودیت و سپس مسیحیت رسیده است.

رابعاً باز یهودیان و مسیحیانی که چنین می گویند، فراموش کرده اند که هر جا هم که اسلام با دین آنها متفاوت باشد، ایراد می گیرند که اگر اسلام دین حق بود، مانند یهودیت یا مسیحیت می بود و هر جا اسلام مانند دین آنهاست، ادعای وجود تقلید را مطرح می کنند! پس روشن است که بیشتر با یک بهانه گیری روبرو هستیم تا با یک نقد حقیقی.