۱۳۹۳ مرداد ۱۷, جمعه

نظر شما در مورد پيش بيني 11 سپتامبر در قرآن



  همانطور که پیش از این در مطلبی با فرنام "کشف هایی که مسلمانان در قرآن میکنند." اشاره کردیم، اسلامستیزان برای اینکه نشان بدهند که دست اسلام از آوردنِ استدلالات قوی خالی است، سعی می کنند که دفاعها و استدلالهای ضعیف مسلمانان را مطرح کنند.

  یکی از این استدلالهای ضعیف، استدلال به پیشگویی ماجرای یازده سپتامبر در قرآن است که توسط گروهی از مسلمانان مطرح شده است و اسلامستیزان از آنجایی که این پیشگویی را یک پیشگویی آبکی و ضعیف یافته اند، به نقد و بررسی آن پرداخته اند.

  در اینجا یادآور می شویم که ما این را یک پیشگویی واقعی نمی دانیم و قرآن پیشگوییهای دقیقتر بسیاری دارد، همچون پیشگویی سوره روم، که در مطلب ذیل به بیان پیشگویی و پاسخ به شبهات مربوط به آن پرداخته شده است:

پیش بینی سوره روم

  در این مقاله بر آن هستیم که به بررسی یکی از پیشگوییهای قرآن بپردازیم و به شبهات سایتهای الحادی در مورد این پیشگویی، پاسخ بدهیم.

  لازم به ذکر است که نویسنده در این متن نتوانسته است، جانب ادب را نگه دارد و به شدّت فحّاشی نموده است و از سوی دیگر فرافکنیهایی نیز در طول مقاله اش داشته است، لذا ما به جای نقل قول مستقیم از او، فقط شبهات مربوط به پیشگویی را با حذفِ توهینات نویسنده، مطرح می کنیم و پاسخ می دهیم.

بررسی و معرفی آیه

  کتاب ایران در زمان ساسانیان، تألیف آرتور کریستینسن، چاپ 1384 از انتشارات معاصر، در صفحات 319 و 320، می گوید که قتل موریکیوس امپراتور روم، به دست فوکاس، در سال 602 میلادی بهانه به دست خسرو پرویز داد تا جنگی را علیه روم شروع کند، این جنگ در سال 619 به شکست شدید روم منجر شد و روم بسیاری از شهرهای خود را از دست داد. پیشگویی قرآن در این سال صورت گرفته است. کریستینسن پس از شرح تصرفات ایران در این جنگ، در این مورد می گوید: «در این تاریخ، یعنی 619 میلادی، قدرت و شوکت خسرو به اوج تعالی رسید.»

  اینجاست که قرآن، در آیات 2 تا 4 از سورۀ روم، پیشگویی می کند که شکست روم، «در بضع سنین»، یعنی بین 3 تا 9 سال، به پیروزی بدل خواهد شد.

  در ادامۀ جنگ: «عاقبت هراکلیوس موفق شد که از پیشرفت سپاه فاتحان ایران جلوگیری کند. افواج شاهنشاه را بازپس راند. آسیای صغیر و ارمنستان را فتح کرد و به آذربایجان در آمد، و در 623 یا 624 شهر گنزک را تسخیر و آتشکدۀ آذرگشنسب را ویران کرد.» قیصر در ادامه در سال 628،  کاخ سلطنتی دستگرد را تصرف نموده و تیسفون را محاصره کرد و خسرو پرویز از پایتخت گریخت.

  پس زمان بین پیروزی و شکست کامل روم و پیروزی کامل روم، نه سال است و پیشگویی قرآن نیز درست از آب در آمده است. توجه کنید که پیشگویی قرآن بسیار دور از ذهن بود و کسی نمی توانست در آن شرایط که بیزانس(روم) بسیاری از سرزمینهایش را از دست داده بود و به قول کریستینسن «در این تاریخ، یعنی 619 میلادی، قدرت و شوکت خسرو به اوج تعالی رسید.»، حدس بزند و گمان کند که بیزانس(روم) به زودی سپاه ایران را از خاک خود خواهد راند و حتی، تسیفون، پایتخت ایران را نیز محاصره خواهد کرد.



اوّلین شبهه: پیشبینی سرانجام جنگ معجزه نیست!!

  اینجا نویسنده، مدّعی شده است که حضرت محمّد(ص) یک تاجر بود(!) و تاجران به خاطر کار و کسبشان مجبور بوده اند که از مسائل سایر مناطق باخبر باشند تا جنگهای سرزمینهای اطراف، روی تجارتشان اثری نداشته باشد و همچنین در اطراف حضرت محمّد(ص) افرادی بوده اند که اصالتاً اهل ایران و روم و مصر بوده اند. همچنین مدّعی می شود که حضرت محمّد(ص) خیال حمله به دیار عجم را داشته است و لذا انگیزۀ به دست آوردن این اطلاعات را داشته است و همچنین حضرت محمّد(ص) با این ابزارها از مسائل اجتماعی ایران و وضعیت ناآرام دربار ایران که در آن شرایط بحرانی چند شاه و ملکه در آن به پادشاهی رسیدند، نیز مطّلع بوده است. لذا این پیشبینی برایش ممکن بوده است! جالب اینکه نویسنده، تمام این سخنان را با عبارت «میدانیم که» بیان می دارد تا به مخاطب القا کند که سخنانش حق هستند.

  امّا در پاسخ:

  اوّلاً در مورد تاجر بودن حضرت محمّد(ص): شغل حضرت محمّد(ص) تاجری نبوده است و او تنها چند سفر تجارتی رفته است، و حتی در صورت تاجر بودن، یک تاجر به اطلاعات استراتژیک و لجستیک طرفین دسترسی ندارد و فقط در سطح حرفهای مردم آن سرزمینها، به مسئله آشناست و این مسئله برای پیشگویی دقیق نتیجه کفایت نمی کند، و از این گذشته، به فرض دسترسی به آن موارد، اطّلاعات یک تاجر، در آن شرایط، که تمام پیروزیها از آنِ ایران بوده است و به قول کریستینسن در این تاریخ، یعنی 619 میلادی، قدرت و شوکت خسرو به اوج تعالی رسید، بدون شک نشانگر پیروزی کامل ایران بوده است، زیرا ایران زمینهای بسیاری را از روم گرفته بود، و روم باید تلاش بسیاری می کرد تا آنها را پس بگیرد و حتّی اگر دانستن نتیجه جنگ برای یک تاجر ممکن بود، این اطلاعات برای تاجری در دست هست که به صورت به روز و به اصطلاح غربیها آپدیت، در جریان امور است، نه حضرت محمّد(ص) که به فرض تاجر بودن در گذشته، اکنون دیگر هیچگونه سفر تجاری ندارد و سالهاست که به تبلیغ دین اسلام می پردازد.

  ثانیاً، در مورد وجود افراد مصری و رومی و ایرانی در بین اطرافیان حضرت محمّد(ص): اثبات اینکه چنین اطرافیانی در زمان نزول آیات ابتدایی سورۀ روم، پیرامون ایشان بوده اند، به عهدۀ مدّعی است. سلمان فارسی، بنا به تمام اسناد تاریخی، وقتی به ایشان پیوست که ایشان به مدینه هجرت فرموده بودند ولی از شواهد و قرائن مشخص است که این پیشگویی زمانی رخ داد که حضرت محمّد(ص) در مکّه بودند، زیرا سورۀ روم، مکّی است. از این گذشته، سلمان فارسی هم اگر در اطراف ایشان بود، سالها بود که از ایران خارج شده بود و به زندگی در دیرها و صومعه ها پرداخته بود. او چگونه می توانست از شرایط به روز استراتژیک روم و ایران مطّلع باشد؟ از این گذشته، به فرض اطلاع سلمان، تمام شواهد نشانگر پیروزی ایران و شکست روم بود، و به قول کریستینسن در این تاریخ، یعنی 619 میلادی، قدرت و شوکت خسرو به اوج تعالی رسید، و هر فردی آن شرایط را می دید، مدّعی می شد که روم به سختی بتواند سرزمینهایش را پس بگیرد، چه برسد به اینکه بخواهد تا پایتخت ایران نیز پیشروی کند.

  ثالثاً در مورد دو ادّعای آخر نویسنده، یعنی اینکه حضرت محمّد(ص)، قصد فتح ایران را داشت و همچنین اینکه اوضاع داخلی ایران در زمان نزول آیات، نابسامان بود، هر دو دروغ است. اوّلی را باید حاصل اوهام ایشان بدانیم و دومی را باید به حساب بیسوادی تاریخی ایشان بگذاریم. آن اوضاع بحرانی که به قول ایشان در ایران چندین شاه و ملکه به پادشاهی می رسند، مربوط به بعد از پیروزی متقابل روم بر ایران و کشته شدن خسروپرویز است و نه پیش از آن! اگر حضرت محمّد(ص) از این مسائل در زمان نزول آیات ابتدایی سورۀ روم، مطّلع باشند، این امر نشانه ای دیگر بر پیامبری ایشان خواهد بود! هر چند این اوضاع بحرانی بر پیروزی متقابل روم اثری نداشته است، زیرا پس از آن رخ داده است و در واقع تا حدودی هم معلول آن بوده است و نه علّتِ آن. این ادّعای پوچ و باطل هم که حضرت محمّد(ص) قصد فتح دیار عجم را داشتند نیز، سند معتبر و قابل اطمینانی ندارد، ولی حتّی به فرض اینکه ایشان چنان قصدی داشتند و پیگیر مسائل ایران و روم بودند، شرایط استراتژیک و وضعیت لشگرها و نتایج درگیریها، نشانگر پیروزی ایران بر روم بود و باز تکرار می کنم که کریستینسن می گوید در این تاریخ، یعنی 619 میلادی، قدرت و شوکت خسرو به اوج تعالی رسید، و لذاست که ایشان اگر فردی عادی بودند، باید گمان می نمودند که جنگ به نفع روم نخواهد بود.

  رابعاً اگر این مسائل با دیدن شرایط قابل پیشبینی بود، شاه ایران و فرماندهانش، که در رأس کار بودند، پیش از هر کسی باید این مسئله را می دیدند و به جای پیشروی بیشتر که می دانستند سودی برایشان ندارد، به عقب می نشستند تا در برابر هجوم متقابل روم، آمادگی پیدا کنند، و نه اینکه آنقدر بجنگند تا ورق برگردد و شرایط به نفع روم بشود و تا پایتخت ایران نیز پیش بیاید.



دومین شبهه: موفقیت در پیشبینی پنجاه درصدی چندان عجیب نیست!

  نویسنده در ادامه شرایط را به یک مسابقه فوتبال در فینال جام جهانی، تشبیه می کند که پیروزی در آن پنجاه-پنجاه است و مدّعی است که حضرت محمّد(ص) شانس آورد که موفق شد!!!

  در پاسخ عرض می کنیم:

  اوّلاً این از بیسوادی ایشان است که مسئله را به صورت سیاه و سفید می بینند، و فکر می کنند بلأخره یک طرف پیروز خواهد شد! ایشان حالت سوم را در نظر نگرفته اند که شاید طرفین با هم صلح کنند یا به آتش بس برسند، و به پشت مرزهای خویش باز گردند. پس جنگ فقط دو حالت ندارد که شرایط پنجاه-پنجاه باشد.

  ثانیاً باز هم از سر بیسوادی، شرایط جنگ ایران و روم را شرایط هم-شانس، در نظر می گیرند که باز هم اینگونه نیست، زیرا ایران به فتوحات بسیاری دست یافته بود و شانس پیروزی روم، با توجه به زمینهای زیادی که از دست داده بود، و پس گرفتن هر منطقه برایش هزینه های هنگفتی را در پی داشت، بسیار ناچیز بود، شانس پیروزی ایران، بسیار بالا و شانس رسیدن به صلح نیز به توجه به برتری شرایط ایران و رسیدن ایران به پایتخت روم، کم بود. پس پیشگویی سورۀ روم، شرایطی را پیشگویی می کند، که شانس بسیار ناچیزی برای وقوع دارد و پنجاه درصد، رقم بسیار بزرگی برای آن است که جناب نویسنده به خاطر نداشتن سواد ریاضی، به آن نسبت می دهند.

  ثالثاً حضرت محمّد(ص) اگر نستجیر بالله فرد دروغگویی بودند، هرگز دست به چنین ریسکی نمی زدند که در شرایطی که شانس طرف ایرانی بیشتر هم هست، چنین ادّعایی بفرمایند، زیرا اگر این پیشگویی رخ نمی داد و ایران تا منقرض کردن کامل روم پیش می رفت، به قیمت جان ایشان تمام می شد. از این روست که اگر ایشان پیامبر خدا نبودند، عقلاً چنین پیشگویی خطرناکی نمی کردند.

  رابعاً لازمۀ هدایتگری خداست که وقتی حضرت محمّد(ص) این پیشگویی را، مثل تمام قرآن، به خدا نسبت می دهند، اگر در این زمینه راست نمی گویند، ایشان را رسوا نماید تا مردم گمراه نشوند، نه اینکه پیشگویی ایشان تحقّق یابد، و دین ایشان در جهان انتشار بیابد و نزدیک به یک هزاره مسلمانان ابرقدرتهای جهان باشند، و تنها دلیل پسرفتشان در یکی دو قرن اخیر، هم دوری از دین همین بزرگمرد تاریخ، یعنی حضرت محمّد(ص)، باشد.



سومین شبهه: بضع سنین و شرط بندی ابوبکر

  در این بخش جناب نویسنده، به این ایراد می گیرند که چرا «ادنی الارض» که محلّ پیروزی رومیان است و زمان دقیق پیروزی آنها که «بضع سنین» یعنی بین 3 تا 9 سال، مشخص نیست!!

  در پاسخ عرض می کنیم:

  اوّلاً بیان این ایراد، بهانه گیری است و مهم این است که مسئله به وقوع پیوست. مکان آن هم اهمیت چندانی ندارد، و اینکه زمان دقیق آن نیز مشخص نباشد مشکلی برای این پیشگویی ایجاد نمی کند. کسی که بخواهد بهانه بگیرد، اگر سال معلوم باشد، ایراد می گیرد که چرا روزش مشخص نیست و اگر روزش هم مشخص باشد می گوید چرا ساعتش مشخص نیست!

  ثانیاً ادنی الارض، مکانی مشخص است! چرا جناب نویسنده گمان می کنند که نامشخص است؟ آیا ایشان تمایل دارند که حتماً نام سرزمین ذکر شود؟ مهم این است که وقایع در زمان مقرّر در نزدیکترین زمین(ادنی الارض) به اعراب رخ داد.

  ثالثاً پیروزی متقابل روم از سال 623 شروع شد و تا سال 628 که به فتح بزرگ رسید، ادامه یافت. مشخص است که زمان دقیق آن مشخص نیست! مهم این است که حوزۀ این پیروزیها دقیقاً در دایرۀ زمانی مورد پیشگویی قرآن است و مثلاً پیروزی متقابل روم بر ایران، دو سال بعد از آن شکست، رخ نداده است، بلکه از سه-چهار سال بعد شروع شده است و در سال نهم به پیروزی کامل رسیده است. دقّت کنید که با احتساب ماهها می توان گفت که بین شکست کامل روم در 619 تا آغاز پیروزیها در 623 میلادی، کمتر از چهار سال و کمی بیش از سه سال فاصله بوده است. برای روشن شدن، به عنوان مثال فاصله بین بهمن ماه سال 1357 تا فروردین ماه سال 1358، یک سال کامل نیست، بلکه فقط دو ماه است همینطور فاصله بین بهمن ماه 1357 تا فروردین ماه 1360 کمی بیش از دو سال است، و سه سال محسوب نمی شود. پس عملاً از سال سوم پیروزیها شروع شده است و در سال نهم به فتح رسیده است. از این جهت است که پیشگویی قرآن و بیان واژۀ بضع سنین، به معنای 3 تا 9 سال، هم نه تنها چیزی از ارزش پیشگوئی کم نمی کند، بلکه نشانگر اوج دقّت آن است.



چهارمین شبهه: آسان بودن تغییر این آیه!

  جناب نویسنده می فرمایند که با توجه به اینکه در ابتدای اسلام در ثبت قرآن، اعراب وجود نداشته است و قرائتهای مختلفی از عبارات قرآن وجود دارد، برخی قرائت ها بجای "غُلِبَتِ" گفته اند "غَلَبَتِ" و بجای "سَيَغْلُبُونَ" گفته اند "سَيُغْلَبُونَ"، معنی این آیه با تغییر همین چند حرکت میشود "رومیان در سرزمینهای نزدیک پیروز شدند ولی بزودی پس از چند سال شکست خواهند خورد".

  در پاسخ عرض می کنیم:

  اوّلاً هر چند در ابتدای ثبت قرآن اعراب و نقطه وجود نداشته است، ولی حافظان قرآن، آنرا حفظ می کردند و به همین شکل قرآن نسل به نسل بین مسلمین حفظ شده است. پس نوع تلفظ و اعراب گذاریها نیز، تا چند سال بعد که اعراب و نقطه گذاری ایجاد شد، مشخص بوده است. در مورد قرائتها در ادامه توضیح می دهیم.

  ثانیاً اثبات به عهدۀ مدّعی است. این قرائت دقیقاً کدامیک از قرائات دهگانه یا هفتگانه است؟ البته اگر این مسئله صحت داشت، ایشان به جای عبارت «برخی قرائت ها»، دقیقاً می گفتند که کدام قرائتها چنین هستند! این مسئله بیشتر آرزوی شبهه سازان است، و ما این ادّعا را پیش از این، نیز در نوشتارهای مسیحیان دیده ایم، ولی دریغ از سندی که برای این ادّعا معرفی کنند.

  ثالثاً این برخی قرائتها! معمولاً قاری چندانی ندارند و قاری خودشان است که آنها را آنگونه می خواند!! آنچه بین عموم مسلمین بوده است همان قرائت حفص از عاصم است که آیه را به همین شکل مورد نظر ما، بیان می کند. قرائت حفص از عاصم، هم از این جهت که قرائتِ عامۀ مسلمین است، و هم به خاطر دقّت بالای آن، بر سایر قرائات برتری دارد و قرائات دیگر، به غیر از قرائت ورش از نافع که در آفریقا وجود دارد، مهجور و غیرمعتبر هستند؛ و هر دو قرائتِ حفص از عاصم و ورش از نافع، آیه های 2 و 3 از سورۀ روم را به همین شکل بیان می دارند: غُلِبَتِ الرُّومُ فىِ أَدْنىَ الْأَرْضِ وَ هُم مِّن بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ. سایر قرائات مهجور و فاقد اعتبار هستند و مشخص است که قرائت معتبر به خاطر این قرائت غیرمعتبر مورد نظر مخالفین که البته فقط ادعای وجودش را دارند، زیر سؤال نمی رود. لازم به ذکر است که نویسنده اساساً توضیح نداده است که منظورش از برخی قرائتها چیست و چه بسا به کل دروغ گفته باشد، چنانکه در بخشهای مختلف نوشتارهایش از دروغ ترسی ندارد.

  رابعاً اگر آنچه ایشان ادّعا دارند راست بود، باید زمانی را در طول دوران رسالت حضرت محمّد(ص) بیابیم که روم پیروز می شود و پیشگویی می شود که در زمان مورد نظر شکست خواهد خورد! ولی پیروزی روم در اواخر رسالت حضرت محمّد(ص) و زمانی که ایشان در مدینه بودن رخ داد، در حالی که سورۀ روم در مکّه نازل شده است و لذا نزول آن پیش از پیروزی روم بوده است. پس در زمان نزول سورۀ روم، چنین پیروزیی برای روم متصوّر نیست که حال این آیات بخواهند اینگونه بگویند.





  از اسلامستیزان دعوت می کنیم که اگر پاسخی دارند، به اینگونه پیشگوییها بدهند.