۱۳۹۳ مرداد ۲۴, جمعه

جنگ دین با دین



تحقیق یا انجام وظایف دینی

  خیلی وقتها اسلامستیزان، سعی می کنند یک چیزی را در دین پیدا کنند که بشود با آن خود دین را محکوم کرد. یک موردش این است که ایراد می گیرند که چگونه است که باید در مورد اصول دین تحقیق کرد ولی به محض رسیدن به سنّ بلوغ باید نماز و روزه را به پا داشت! خب پاسخ خیلی روشن است:

  اولاً تحقیق می تواند پیش از بلوغ شروع بشود و فرد در سن بلوغ در حدّ خودش مسئله را بفهمد. مسلّم است که ما با بالا رفتن سن می توانیم تحقیقاتمان را عمیقتر و گسترده تر کنیم، ولی در سن بلوغ هم می توانیم به سطح فهم کافی برسیم. آیا می شود هیچوقت هیچ اعتقادی نداشته باشیم، فقط به این خاطر که ممکن است تحقیقاتمان چیز دیگری را نشان بدهد؟ اگر اینگونه باشد که باید به قضایا و گزاره های علمی هم اعتقادی نداشته باشیم.

  ثانیاً دین امری فطری بوده و نماز و روزه، نیازهای فطرت ما هستند، پس بهتر است که به محض رسیدن به سنّ بلوغ برای برآورده شدنِ این نیازها، تلاش کنیم، تحقیق هم می تواند در کنارش ادامه پیدا کند. اگر فردی که به بلوغ رسیده است، خودش را مسلمان نمی داند ما او را دعوت به دینداری و مسلمانی می کنیم، ولی اگر خودش را مسلمان می داند، خب وظایف دینی بر او جاری است.



تقرب به خدا با جسم مادی

  یک ایراد دیگر که این افراد می گیرند این است که وقتی در دنیا یا در آخرت با جسم مادی حضور داریم، چگونه می توانیم به مقام قرب الهی برسیم؟ خدا که نباید در جهان مادی باشد ،خدا که عاری از ویژگی های ماده است!

  در پاسخ عرض می کنیم، که:

اولاً خدا همه جا هست، و در جهان مادی هم حضور دارد، ولی ویژگیهای مادّیِ ماده را به خود نمی گیرد و شما مسئله را بد متوجه شده اید. نمی شود گفت که خدا در جهان مادی نیست، و ادعای عدم حضور خدا در مراتب مادّیِ هستی، محدودیت برای خدا خواهد بود. ولی ویژگیهای مادّیِ جهانِ ماده، برای خدا نقص محسوب می شوند و در خدا راه ندارند.

ثانیاً قرب الهی، امری جسمانی و مادی نیست، بلکه امری روحانی و از طریق دل است. حضرت محمّد هم که به معراج رفتند، در آن معراج، به مقام قرب نرفتند و خود از روی زمین هم جزء مقربین بودند، بلکه به آسمانهای هفتگانه و جایی که حتی فرشتگان نیز حق رفتن به آنجا را نداشتند رفتند، ولی اینگونه نیست که خدا روی زمین نبود و فقط در آنجا بود.



تمثیلهای مسلمانها

  یکی دیگر از ایرادهایی که اسلامستیزان می گیرند این است که مسلمانان از استدلال تمثیلی استفاده می کنند، مثل تمثیل دکتر و آخوند و ایراد می گیرند که از دید منطق ارسطویی، تمثیل قابلیت استدلال همگانی ندارد.

  در پاسخ عرض می کنیم که:

  ما تمثیل را برای تقریب ذهن ذکر می کنیم و نه برای اثبات. چه ایرادی دارد که ما برای تقریب ذهن در مورد بحث مرجعیت ابتدا توضیح بدهیم که شما برای حفظ سلامت جسمانی خود یا باید پزشکی بدانید و یا اینکه به پزشک(یا به قول اینها دکتر) مراجعه کنید، به طور مشابه برای حفظ سلامت معنوی هم یا باید با دین آشنایی کامل داشته باشد یا به مجتهد جامع شرایط(یا به قول اینها آخوند) مراجعه کنید؛ و وقتی ذهن فرد نزدیک شد، برای مرجعیت استدلال به دلایل عقلی و نقلی کنیم؟ به راستی مگر خود این افراد در استدلالهایشان، از تمثیلها استفاده نمی کنند؟