۱۳۹۳ مهر ۱۳, یکشنبه

چرا اکثر کشورهای اسلامی در توحش و عقب ماندگی هستند؟

 مسلمان بودن فقط در کشورهای اسلامی نیست، بلکه
حتی در کشورهای غربی نیز اسلام بیشترین رشد
را داراست.

در پاسخ به این سوال، توجه به چند مقدمه لازم است.

۱- عقب ماندگی لقبی است که جامعه غرب سعی می کند ما را بدان متهم کند و متاسفانه بعضی چشم و گوش بسته آن را تکرار می کنند. شکی نیست که مثلا جامعه امروز ما، پیشرفت تکنولوژیکی بعضی از جوامع غرب را ندارد، اما این دلیل عقب مانده بودن ما نیست. به عنوان نمونه وضعیت خانواده در غرب، در مقایسه با وضعیت خانواده در جامعه ما، بسیار بدتر است.

اگر بخواهیم با توجه به یک مشخصه از جامعه ای، آن را عقب مانده معرفی کنیم، چرا جامعه غرب را به خاطر این مشخصه اش، عقب مانده معرفی نکنیم؟

خصوصا با توجه به اینکه در جوامع انسانی، انسانیت باید بیشتر مد نظر قرار گیرد و شکی نیست که در مشخصه های انسانی، وضعیت جامعه ما، از جوامع غربی بهتر است.


۲-  عدم رشد تکنولوژیکی، خصیصه ای مخصوص جوامع اسلامی نیست. و بسیاری از کشورهای لائیک نیز بدان مبتلا هستند. کشورهای آمریکای جنوبی، کشورهای آفریقای جنوبی عموما غیر مسلمان و غیر توسعه یافته هستند. و بنا بر معیارهای خود غربیان، از حدود ۲۰۰ کشور جهان، ۲۰ کشور را به عنوان کشور توسعه یافته می پذیرند.


۳-  وضعیتی که امروز در جامعه جهانی می بینیم، ثمره تقسیم غنائم جنگ جهانی است. یعنی حدود ۱۰۰ سال از چینش فعلی جهان می گذرد و اگر اندکی قبل تر برویم، واقعیت های دیگری نیز خواهیم دید. به عنوان نمونه امپراطوری عثمانی یک کشور اسلامی بود که غرب قدرت عرض اندام در مقابل آن را نداشت.

و اگر اندکی بیش تر به عقب برویم، وضعیت را کاملا معکوس می بینیم، جوامع اسلامی پیشرفته و غربی که دچار قرون وسطی و دوران فلاکت بود.

با توجه به این مقدمات در ریشه یابی جنگ ها در مناطق اسلامی و عقب ماندگی تکنولوژیکی آنها،  مساله ای  است که باید بدان جواب داد.

بدترین جواب، ربط دادن این مسائل به اسلام است که به جای ناشی بودن از واقع بینی، متاثر از عداوت است. چون روشن است که توصیه های فراوان اسلام، به علم آموزی، نمی تواند به عقب ماندن از قافله علم منجر شده باشد. کما اینکه سالیان سال مسلمانان در اوج قله های علمی بودند. همچنان که جنگ ها و نزاع ها، غالبا ریشه در زیاده خواهی ها و تکبرها و تعصب های کور است که با فرهنگ اسلامی، فرسنگ ها فاصله دارد.

و یکی از دلایل محکم این جواب، وضعیت جمهوری اسلامی ایران است که با تمسک به اسلام، پیشرفت های علمی کسب کرده و قومیت های متفاوت را با صمیمیت در کنار یکدیگر نگاه داشته است.

اما دلایل دیگری که می تواند مد نظر قرار گیرد در دو دسته عمده دلایل بیرونی و درونی جای می گیرند.

در دلایل بیرونی شکی نیست که غرب یکی از عوامل اصلی وضعیت موجود است. دستان غرب در تجزیه کشورهای بزرگ اسلامی به وضوح دیده می شود. همچنان که در حاکم کردن افراد مستبد و خائن در کشورهای اسلامی، نقشی موثر داشته اند. و چپاول ثروت های کشورهای اسلامی (مانند سایر مستعمره ها) و دمیدن در آتش اختلاف ها، و زمینه سازی برای ایجاد درگیری ها و ... همه نقش هایی هستند که غرب در وضعیت فعلی ایفا کرده است.

اما در عوامل درونی، شاید بتوان بزرگترین علت را دور افتادن از تعالیم اسلامی معرفی کرد.

و طبیعی است که با کنار هم قرار گرفتن این عوامل، وضعیتی بهتر از وضعیت امروز جامعه اسلامی نخواهیم داشت که امیدواریم با روند بیداری اسلامی و به زیر کشیدن حکام مستبد و خائن، وضعیت تغییر کرده و مسلمانان مجد و شکوه خویش را بازیابند.


۱۳۹۳ شهریور ۳۰, یکشنبه

یادی از منیره سیف: دختری که مجاهدین خلق، به جرم طرفداری از خمینی به داخل خانه اش نارنجک انداختند

مصاحبه با خانواده ی ناهید فاتحی کرجو، دختر شجاع ایرانی، که به دست کومله، به شهادت رسید

همسر شهید

۱۳۹۳ شهریور ۲۸, جمعه

دختر قهرمان ایرانی: نسرین افضل

مسعود انصاری هم درگذشت!


 در هفته ای که گذشت خبر مرگ یکی از دروغپردازان علیه اسلام را شنیدم. این فرد هم مثل سایر اسلامستیزان، هر چقدر اسمش معروف است، نقدهایش بی ارزش و غیرمنطقی هستند. این دروغپرداز، نامش مسعود انصاری است، که در دروغگویی و خیالبافی علیه اسلام، گوی سبقت را از اکثر اسلامستیزان ربوده بود. بنده شخصاً بعید نمی دانم که ایشان تحت تأثیر مواد مخدر قرار می گرفته است و در حال نشئگی ناشی از این مواد، به درج این نوشتجات می پرداخته است؛ البته کهولت سن و نقصهای ناشی از پیری نیز ممکن است در او اثراتی گذاشته باشد. خواندن نوشتجات انصاری را به کسانی که اطلاعات تاریخی و دینی کافی دارند، توصیه می کنم؛ زیرا نوشتجات این انسان-نما، به خوبی نشان می دهد که چقدر اسلامستیزان دروغگو و گزافه گو هستند و اثبات می کند دست اسلامستیزان چقدر از استدلال منطقی، خالی است. فقط در اندیشمندی و فرزانگی این فرد همینقدر بدانید که ایشان واژه "االله اکبر" را به "بزرگترین خدا" ترجمه کرده است، و بعد بر اساس این ترجمه ی غلط خودش، یک کتاب کامل به نام "الله اکبر" نوشته است؛ حال هر کس که عربی بلد باشد، می داند که در عربی اوّل صفت می آید و بعد موصوف، در حالی که اکبر در عبارت "الله اکبر" بعد از الله آمده است و از این گذشته ترجمه دقیق و درست "الله اکبر" این می شود: خدا بزرگتر(یا بزرگترین) است.



  انصاری، از دید اینجانب، بی ارزشترین شبهات را علیه اسلام نشر داده است و خود شخصاً اثباتگر خالی بودن دست و مغز جبهه ی ضداسلام است. در جایی خواندم که یکی از اسلامستیزان، که البته نوشتجات او نیز بسیار بی مایه و بی ارزش است، در رسای این آقا فرموده است: «این بزرگان دارن یکی یکی از بین ما میرن»! و از همین جمله می توان فهمید که چقدر اسلامستیزان کوچک هستند، که بزرگانشان امثال مسعود انصاری هستند.

  در چند سال اخیر تعدادی از این دروغگویان، فرصت نجات را از دست داده و برای حساب و کتاب اعمال شنیعشان، راهی دیار باقی شده اند، ولی افسوس که بازماندگانشان عبرت نمی گیرند و باز هم نه تنها خود به دروغگویی ادامه می دهند، بلکه این افراد بی ارزش را نیز بزرگ می نامند و عناوینی مثل "پروفسور" و "حقوقدان" و "پژوهشگر" را به افرادی می دهند که تنها به تکرار شبهات کشیشهای قرون وسطی و مستشرقین مغرض غربی، می پردازند. به راستی کسی را که در تناقض با تاریخ حرف می زند، می توان پژوهشگر دانست؟

  آقایان اسلامستیز، مگر غیر از این است که شما مشکل اصلیتان با اسلام نیست و به خاطر دعواهای سیاسی یا توهمات ناسیونالیستی و یا میل به گناه و آزادی گناه، با اسلام می ستیزید؟ شما می گویید یک انسان می تواند بیخدا باشد، ولی بااخلاق باشد، پس چرا اخلاق ندارید و دروغ می بافید؟ چرا تاریخ را تحریف می کنید؟ چرا اینقدر بی انصافی می کنید؟ چرا این دروغگویان را بزرگ می نامید؟

  اما در مورد مرگ انصاری، بنده از اینکه این انسان-نما، اینقدر عمر کرد و عمری طولانی نصیبش شد تا آتش آخرتش را هر چه تندتر کند، بسیار خوشحالم، و از خدا می خواهم که با او با عدالت رفتار بفرماید. امیدوارم سایر اسلامستیزان نیز عمر طولانی داشته باشند تا بار آخرتشان را بهتر و بیشتر ببندند.(جالبه که یک سری اسلامستیز نادان، فکر می کنند که ما آرزوی مرگشان را داریم!!)

سرود زیبای دختران ایران

۱۳۹۳ شهریور ۲۷, پنجشنبه

شلاق زدن در اسلام


  یکی از روشهای عجیب اسلامستیزان، در مبارزه با اسلام، این است که تفاوتهای بین مجازاتهای اسلامی و مجازاتهای مرسوم در جهان غرب را، نشان می دهند و بعد مجازاتهای مرسوم در غرب را مبنای متمدن بودن، قرار می دهند و سپس نتیجه می گیرند که مجازاتهای اسلامی وحشیانه است! مثال بارز این امر نیز حدود اسلامی یا مجازات شلاق است.


  در نقد این نوع از هجومها باید عرض کنیم:


  اولاً بر چه اساس و مبنایی روش مجازات غربی، متمدنانه انگاشته می شود تا اگر مجازات اسلامی بر خلاف آن بود، وحشیانه و غیرمتمدنانه انگاشته شود؟ به راستی بر اساس کدام معیار و منطق، مرز تمدن و توحش را مشخص کرده اید؟ یا شاید می خواهید سفسطه کنید که اگر کشوری پولدارتر و قدرتمندتر بود، روشش نیز صحیحتر است؟ ما هم می توانیم بگوییم که ما متمدن هستیم و کسی که مثل ما نیست وحشی است. می توانیم بگوییم غربیها که قاتلان را اعدام نمی کنند، مانند بسیاری از گونه های حیوانات هستند که اگر کسی همنوعشان را بکشد، به جای اینکه به قاتل حمله کنند، فقط فرار می کنند تا از قاتل فاصله بگیرند، و به همین شکل غربیها نیز با زندانی کردن قاتل، سعی در دور کردن قاتل از جامعه دارند تا نتواند افراد بیشتری را بکشد. آیا این روش نقد، و خود را متمدن و مخالف را وحشی خواندن منطقی است؟


  ثانیاً ممکن است برخی بگویند شلاق زدن نوعی شکنجه کردن است، ولی گویا این عزیزان فراموش می کنند که فردی را برای سالها به درون زندان، آن هم با جوّی که زندان دارد و باید با افرادی که اکثراً شخصیت بالایی ندارند، همنشین شود و نمی تواند به تفریحگاهها برود، شکنجه ای بس عظیمتر از ضربات شلاقی است که درد آن خیلی زودتر از پایان زمان آزارهای روحی زندان، تمام می شود.


ثالثاً سیاست کیفری اسلام دارای دو نوع درمان برای دو مرحله ویژه از وضعیت جامعه است:

الف) پیش بینی مجازات‏های خفیف با شرایط اجرای آسان‏تر: جرائمی که حاکی از وخامت شدید اوضاع اجتماعی نبوده و در شرایط عادی جامعه رخ می دهد، در این دسته قرار می گیرد. این دسته از مجازات‏ها، جرائمی است که اختیارات قضات در این نوع جرائم وسیعتر بوده و می توانند با در نظر گرفتن شخصیت مجرم و اوضاع واحوال ارتکاب جرم، تصمیم مقتضی را در برخورد با وی اتّخاذ نمایند.( کتاب نقد، ش15 - 14،ص143 - 140)

ب) پیش بینی مجازات‏های شدید: اعمال این مجازات‏ها منوط به شرایط و قیدهای فراوان است، به نحوی که گاه به ندرت فراهم می شود. این نوع مجازات ها از نوع درمان های سخت است که تنها در شرایط خاص به کار گرفته می شوند.
  این نوع درمان در جائی تجویز می شود که بزهکاری در آن به وضع حادّ و بغرنجی رسیده، پرده‏های عفت دریده شده و ارتکاب جرائم در ملأ عام قبحی ندارد. در کدام جامعه زنا واقع می شود، در حالی که چهار نفر مرد عادل شاهد وقوع آن باشند؟ چنین جامعه ای قطعاً دچار بیماری چنان شدیدی شده که مداوای آن از راههای عادی ممکن نیست و نیاز به شوک دارد. در جامعه‏ای که خون بی گناهی را به ناحق بر زمین می ریزند، کدام اهرم قوی می تواند از وقوع مجدد این بیماری خطرناک جلوگیری کند؟
  گرفتن اموال مجرم، سلب آزادی او، اصلاح و درمان مجرم، یا سازگار کردن او با جامعه، همه این امور در جای خود لازم و مفید هستند، اما برای حفظ امنیت و حیات جامعه کافی نیست.
  اسلام، سلب زندگی مجرم یا آزار او را هدف قرار نداده است. سیاست کیفری اسلام بیشتر تهدید به مجازات است، تا اجرای آن، از این رو مثلا برای اجرای حد سرقت، شرایط فراوانی گذاشته که جمع شدن همه آن‏ها بسیار بعید است. همین طور در زنا، لواط و جرایم عفافی، شرایطی را بیان می کند که مشخص می کند هدف اسلام بیشتر جلوگیری از اشاعه فحشا و علنی شدن بزهکاری در جامعه است تا اجرای مجازات.